۱۳۹۶ آذر ۱۲, یکشنبه

از بی خطی تا خط مقدم!



شادروان سلمان هراتی وقتی بالغ بر ۳۰ سال پیش با سرایش ترنُم بلند و پرمغز «از بی خطی تا خط مقدم» به زیبائی توانست تقابل دو زیست عافیت طلبانه در مقابل زیست مومنانه و آرمانخواهانه را معنایابی کند، تصور نمی رفت تا بتوان برای آن سروده اینک و با چنین وضوحی مصداق یابی کرد.

ارسال نامه خائفانه از جانب صادق خرازی بنمایندگی از دولت اصلاحات به مقامات آمریکائی در ۲۰۰۳ و خفض جناح مهوع در آن نامه نسبت به کاخ سفید و مطالبه دست تفقد واشنگتن در ازای خلع سلاح حزب الله و حماس و خنثی سازی فعالیت های اتمی ایران (!) هر چند با بی وقعی قابل انتظار آمریکائی ها مواجه شد اما آن مراوده ذلیلانه را اکنون می توان و باید در مقام عبرت مقایسه کرد با ماجرای ارسال نامه خاشعانه ریاست سازمان CIA به سردار قاسم سلیمانی که مواجه با برخورد مقتدرانه و از سر عزت سردار شد تا نامه را باز نکرده به مقصد عودت دهند!

ذلت آن روز و عزت این روز همان ملتقائی است که سلمان هراتی به زیبائی آن را در «از بی خطی تا خط مقدم» شمّاسازی کرده.

وقتی شرف زندگی را به حضیض ذلت بیآلائی آنگاه بقول سلمان می توانی:

از زیر سایه های مرتب مصنوعی

مردان آرشیتکت را ببینی که در صف کراوات چرت می زنند!

ماندن چقدر حقارت آور است؛ وقتی که عزم تو ماندن باشد!

هم چنان که وقتی طلایه دار سپاهت سرداری باشد در اندازه های «حاج قاسم» آنگاه و باز هم بقول سلمان می توان بگوئی:

نگاه کن! این مرد چه پیشانی بلندی دارد.

چه دستهای سترگی!

و قامتش برای ایستادن چقدر مناسب است!

بی شک آفتاب اسم او را می داند.

...

گریزی نمی توان از داوری سلمان داشت و می بایست تن به شماتت ایشان داد که:

مرز بی خطی تا خط مقدم ارزنی شرافت است!
............................................
داریوش سجادی
@dariushsajjadi44

هیچ نظری موجود نیست: