۱۳۹۶ تیر ۱۰, شنبه

یکتایش




یکتایش پروژه تحقیقاتی به اهتمام و خامه آقای «ژاپه یوسفی» بنیان گذار تلویزیون و اندیشکده هما است که در حجمی موسع به ابعاد فکری ـ فلسفی و بعضاً اقتصادی یک جامعه بسامان پرداخته شده و ایشان این اجازه انحصاری را به اینجانب داده اند تا آن را اختصاصاً در وبلاگ و صفحات فیس بوک و گوگل پلاسم منتشر نمایم.
بدلیل حجم بالای مطالب آن را بصورت دنباله دار منتشر می کنم و از عموم علاقه مندان و آشنایان با مباحث فکری و نظری دعوت می کنم با تفطن در این نوشتار با نقطه نظرات خود به غنای معنائی آن بیفزایند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بخش هفدهم، از نواقص شریعت اسلامی تا کمال حقیقت اسلامی

پرسش:

یکی از اختلاف برانگیزترین مباحث میان ایرانیان اسلامﮔﺮا و ایرانیان غربﮔﺮا،

مبحث «شریعت» اسلامی است.

برخی از اسلامﮔﺮایان معتقدند که، دین اسلام کامل است،

نتیجتاً، ایشان معتقدند که،

راه حل همهٔ مشکلات کنونی جامعهٔ بشری در شریعت اسلامی نهفته است.

دیدگاه انگارهٔ «یکتایش» دربارهٔ کامل بودن شریعت اسلامی چیست؟



پاسخ:

بر مبنای آیات قرآنی، فیزیک کوانتم ویا

استدلالﻫﺎی مرتبط با انگارهٔ «یکتایش»،

احکام اسلامی مرتبط با «عالم واقعیات» ناقصﺍند،

و نتیجتاً،

«شریعت اسلامی» ناقص است.

بدین ترتیب،

«شریعت اسلامی»

ﻧﻤﻰتواند، حاوی راه حل همهٔ مشکلات جامعهٔ بشری باشد.

ولی،

بر مبنای استدلالﻫﺎی انگارهٔ «یکتایش»

«حقیقت» برخاسته از تحلیل «تهلیل» اسلامی،

«کامل» است.

(توضیح: تهلیل یعنی لا اله الا الًٰله گفتن)



پرسش:

آیا، شما ﻣﻰگوئید که،

در محدودهٔ «عالم واقعیات»،

آیات «قرآن»،

ادعای «ناقص» بودن «شریعت اسلامی» را،

تأیید ﻣﻰکنند؟



پاسخ:

بله!

این تأیید، متکی به گزارهٔ «کلام الله» است.

در چهارچوب «قرآن»

«کلام الله» یعنی «آشکار کنندهٔ نهان خداوند».

پس،

«کلام الله» نوعی «دادهٔ حاوی اطلاعات» است و

جاالب اینجاست که،

امروزه، در چهارچوب فیزیک دیجیتال، و بنیان پدیدﻩواری،

دانشمندان به این نظریه رسیدﻩاند که،

«عالم واقعیات» ذاتاً «اطلاعاتی» است و

این نظریه،

دقیقاً مطابق تعریف «کلام الّٰله» است.

به عنوان مثال،

ﻣﻰتوان به آیه (27) سورهٔ «لقمان» (31) اشاره کرد که،

متن آن،

«وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۷﴾"

است، و ترجمهٔ آن،

«اگر آنچه روي زمين از درختان است قلم شوند، و دريا برای آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اينها همه تمام مي‏شوند اما «كلمات الله» پايان نمي‏گيرد، خداوند عزيز و حكيم است.»

است.

بدین ترتیب،

«کلام الله» محدود به قرآن نیست.

بلکه، همهٔ «عالم واقعیات»

«کلام الله» است.

نتیجتاً،

«شریعت اسلامی» هنگامی به «کمال» ﻣﻰرسد که،

دربرگیرندهٔ همهٔ« کلام الله» باشد

ویا به گویش دیگر،

«شریعت اسلامی» هنگامی به «کمال» ﻣﻰرسد که،

دربرگیرندهٔ همهٔ دانستنیﻫﺎی «عالم واقعیات»

باشد.

پس،

در محدودهٔ «عالم واقعیات»،

«شریعت اسلامی» که،

برخاسته از «قرآن»، «سنت»، «اجماع» و «عقل» است،

شامل همهٔ «کلام الله» نیست،

پس ﻣﻰتوان نتیجه گرفت که،

«شریعت اسلامی» «ناقص» است.



پرسش:

آیا «ناقص» بودن «شریعت اسلامی» به معنی بیهوده بودن آن است.



پاسخ:

خیر!

«شریعت اسلامی» نقطهٔ آغاز است و به عنوان نقطهٔ آغاز بسیار مفید است.

ولی،

مقصد، «حقیقت اسلامی» است.

در این چهارچوب،

از دو مسیر ﻣﻰتوان به «حقیقت اسلامی» نزدیک شد.

این دو مسیر عبارتند از:

1. مسیر علمی به منظور کشف همهٔ دانستنی مرتبط با «عالم واقعیات»

یعنی کشف همهٔ «کلام الّٰله»

2. مسیر عرفانی به منظور کشف «حقیقت» نهفته در ذات انسان

یعنی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» شدن «من مجازی» و تسلیم «خودآگاهی» خویش به «خداوند خودآگاهی»

بدین ترتیب،

مسیر اول، آشکار کنندهٔ «مجازی» بودن «عالم واقعیات» است

و

مسیر دوم آشکار کنندهٔ «مجازی» بودن «منیت» انساﻥهاست.



پرسش:

آیا، «علم فیزیک» ادعای «ناقص» بودن

«شریعت اسلامی» محدود به «عالم واقعیات» را،

تأیید ﻣﻰکنند؟



پاسخ:

بله! به صورت غیرمستقیم تأیید ﻣﻰکند.

علم فیزیک ﻣﻰگوید که،

آگاهی دربارهٔ «عالم واقعیات» همواره «ناقص» است.

در علم فیزیک،

«بنیان گماﻥداری» ویا به گویش متداول،

«اصل عدم قطعیت» (Uncertainty Principle)

تأیید کنندهٔ «ناقص» بودن «اندازﻩگیری»

پدیدهﻫﺎی موجود در «عالم واقعیات» است.

یعنی،

هرگز ﻧﻤﻰتوان با «قطعیت صد-در-صد» مشخصات

پدیدﻩهای موجود در «عالم واقعیات» را،

اندازﻩگیری کرد.

بدین ترتیب،

اطلاعات دریافته در بارهٔ «عالم واقعیات»،

همواره، «ناقص» است.

نتیجتاً،

به دلیل این که،

در چهارچوب «شریعت اسلامی»،

تفسیر «قرآن»، «سنت»، «عقل» و «اجماع»

همگی، متکی بر

اطلاعات «ناقص» دریافته از «عالم واقعیات» است.

نتیجتاً،

«شریعت اسلامی» «ناقص» است.



پرسش:

مستدلات انگارهٔ «یکتایش»،

دربارهٔ «ناقص» بودن «شریعت اسلامی»

چیست؟



پاسخ:

برای پاسخ به این پرسش، اجازه بدهید با یکی از اشعار شیخ محمود شبستری شروع کنیم.



شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:



تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بیرون آوری خام

ولی چون پخته شد ﺑﻰپوست نیکوست اگر مغزش بر آری بَرکنی پوست

«شریعت» پوست، مغز آمد «حقیقت» میان این و آن باشد «طریقت»

خلل در راه «سالک» نقص مغز است چو مغزش پخته شد بی‌پوست نغز است

چو عارف با یقین خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست

وجودش اندر این عالم نپاید برون رفت و دگر هرگز نیاید

وگر با پوست تابد تابش خور در این نشأت کند یک دور دیگر

درختی گردد او از آب و از خاک که شاخش بگذرد از جمله افلاک

همان دانه برون آید دگر بار یکی صد گشته از تقدیر جبار

چو سیر حبه بر خط شجر شد ز نقطه خط، ز خط دوری دگر شد

چو شد در دایره سالک مُکمَّل رسد هم نقطه‌ٔ آخر به اول

دگر باره شود مانند پرگار بر آن کاری که اول بود بر کار

تناسخ نبود این کز روی «معنی» ظهورات است در عین تجلی

و قد سلوا و قالوا ما النهایة فقیل هی الرجوع الی البدایة



در چهارچوب شعر بالا،

انگارهٔ «یکتایش» همانند «طریقت» عمل ﻣﻰکند.

یعنی،

انگارهٔ «یکتایش» مسیری استدلالی است که،

از طریق آن، «سالکان» ﻣﻰتوانند، از

مبدأ «شریعت» اسلامی،

به سوی

مقصد «حقیقت» اسلامی،

سفر کنند.

اما، برای پیشروی در مسیر انگارهٔ «یکتایش»،

درک درست معانی ضروری است.

نتیجتاً، برای پاسخ دادن به پرسش شما،

نخست، ما باید، تعریف درستی از واژگان

· «شریعت»

· «نقص»، «کمال»

· «حقیقت»، «واقعیت»

· «طریقت»

ارائه دهیم.

و سپس، «واقعیت» دین اسلام را، از «حقیقت» دین اسلام جدا کنیم.

و سرانجام ، ما نشان خواهیم داد که،

در محدودهٔ تعریف «حقیقت»

دین اسلام «کامل» است،

ولی،

در محدودهٔ تعریف «واقعیت»

دین اسلام، همانند دیگر ادیان، «ناقص» است.

و به دلیل این که،

بخش بزرگی از «شریعت اسلامی» زیرمجموعهﺍی از «واقعیت» است،

نتیجتاً،

«شریعت اسلامی» نیز، ناقص است.



پرسش:

تعریف درست «شریعت» چیست؟



پاسخ:

«شریعت اسلامی» گزارﻩای است که،

پیشتر توسط علمای اسلامی تعریف شده.

نتیجتاً،

استدلال ما باید متکی بر تعریف ایشان باشد.

بدین ترتیب،

ما بر اساس نوشتهﻫﺎی «ویکی فقه»

«شریعت» را چنین تعریف ﻣﻰکنیم:

«شریعت» در لغت به معناى درگاه و سردر ورودى (= عتبه) و نیز به معناى آبشخور و «جایگاهی که بدون طناب از آن آب نوشیده مى شود»، آمده است و به مجموعه مسائل دینى اعمّ از عقاید و اخلاق و احکام نیز «شریعت» گفته مى شود از این جهت که مایه حیات و طهارت کسانى است که آن را بپیمایند و سلوکى هماهنگ با آن داشته باشند.

از سوی دیگر،

در بخش مرتبط با «احکام» در «ویکی فقه» تعریف «شریعت» چنین است:

· به قوانین اسلامی «شریعت» گفته می‌شود

· فلسفه حقوقی اسلام را «فقه» می‌گویند

· بر اساس دیدگاه علمای شیعه، «منابع فقهی» متشکل است از:

1. «قرآن»

2. «سنت»

3. «اجماع»

4. «عقل»

پس،

استدلال ما، متکی بر

تعریف بالا از «شریعت اسلامی» خواهد بود.



پرسش:

تعریف درست دربارهٔ «نقص» و «کمال» چیست؟



پاسخ:

در زبان پارسی،

«خرداد» که، نام ماه سوم تقویم ایرانی است،

به معنی «کمال» است.

و

«آهوک» به معنی «نقص» است.

در اینجا توجه کنید که،

معنی واژهٔ «کمال» مفهومی ذهنی است که،

توسط انسان،

در تضاد با واژهٔ «نقص» بوجود آمده.

بدین ترتیب،

واژهٔ «کمال»، گویای مطابقت «صد-در-صد» مابین

چیستی «خصوصیات یک موجود»،

در مقایسه با

تعریف «خصوصیات الگوی» آن

است.



پرسش:

آیا «کمال» در «عالم واقعیات» موجود است؟



پاسخ:

خیر!

«کمال» در «عالم واقعیات» موجود نیست.

زیرا که،

«تعریف خصوصیات» و «چیستی خصوصیات»

وابسته به ادراک «ناقص» انسان است،

برای نمونه،

در «هندسه اقلیدسی»،

تعریف الگوی «نقطه»

این است که،

«نقطه» بخشی از «فضای سه (3) بُعدی»ست که،

«طول» و «عرض» و «ارتفاع» آن «صفر» است.

نتیجتاً،

تعریف «الگوی نقطه» «وجودی» ذهنی است.

ولی

«نقطه کامل» در «عالم واقعیات» «موجود» نیست.

زیراکه،

در «عالم واقعیات»،

ما ﻧﻤﻰتوانیم نقطهﺍی از فضا را که،

«طول، عرض و ارتفاع آن صفر است»

شناسایی کنیم.

ولی،

در «عالم واقعیات»

ﻣﻰتوانیم «وجود» یک «نقطهٔ ناقص» را، شناسایی کنیم.

یعنی،

در «عالم واقعات»،

«ذراتی» با ابعاد بسیار کوچک «موجود»ﺍند که،

ﻣﻰتوان آنها را «نقطه»های «ناقص» فرض کرد.

بدین ترتیب،

در «عالم واقعیات»

همهٔ «موجودات» «ناقص»اند.

ولی،

دلیل اصلی «ناقص» بودن «موجودات واقعی»

برخاسته از

«تفکرات» ناقص، «تکلمات» ناقص و «ادراک» ناقص انسانﻫﺎست

زیرا که،

تفکرات «ناقص» انسانﻫﺎ

تعریف کنندهٔ «خصوصیات الگوها»ست

و

تکلمات «ناقص» انسانﻫﺎ

ابزار «تعریف الگوها»ست.

و

ادراک «ناقص» انسانﻫﺎ

مشخص کنندهٔ «چیستی خصوصیات موجودات واقعی»

است.

نتیجتاً،

در چهارچوب «عالم واقعیات»،

تطابق «صد-در-صد» مابین

چیستی «خصوصیات یک موجود واقعی»،

در مقایسه با

تعریف «خصوصیات الگوی» آن

غیرممکن است.

ولی،

در چهارچوب «عالم معانی»،

و به شرط درست بودن

تفکرات، تکلمات، فرضیات و مستدلات انسانی،

تطابق «صد-در-صد» مابین

چیستی «خصوصیات یک مفهوم ذهنی»،

در مقایسه با

تعریف «خصوصیات الگوی» آن

احتمالاً، امکاﻥپذیر است.

برای نمونه،

یک «مثلث ذهنی» که، دو زاویه آن برابرند

«صد-در-صد» مطابق

تعریف «الگوی ذهنی یک مثلث متساوی الساقین»

است.

نتیجتاً،

برای انساﻥها، «کمال» صرفاً در محدودهٔ «مفاهیم ذهنی» قابل بحث است.

بدین ترتیب،

«شریعت اسلامی» «ناقص» است،

زیرا که،

بخش بزرگی از مباحث «شریعت اسلامی» مرتبط با

چیستی «خصوصیات موجودات واقعی» است.

ولی،

ما معتقدیم که، در چهارچوب «مفاهیم ذهنی»،

«حقیقت اسلامی» کامل است.

زیراکه،

«حقیقت اسلامی» صرفاً متکی بر،

معادلهٔ کیهانی «اَشا»ست که،

در چهارچوب «قلم» کردن اسم اعظم «الّله» به صورت

اِله=لا (الّا الّله)

نوشته ﻣﻰشود.

(برای توضیح بیشتر ا«َشا» و «اسم اعظم»، به بخش شانزدهم و بخش چهاردهم روجوع کنید)

و چوﻥکه،

معادلهٔ کیهانی «اَشا»، یک «مفهوم ذهنی» است،

مرتبط با «منطق و ریاضیات» است،

در چهارچوب «جبر پارسی» قابل اثبات است،

و

منحصراً توسط دین «اسلام» آشکار شده،

نتیجتاً،

دین اسلام در محدودهٔ «حقیقت اسلامی»،

تنها دینی است که،

برخوردار از «کمال» است.



پرسش:

تعریف درست «حقیقت» و «واقعیت» چیست؟



پاسخ:

«حقیقت» و «واقعیت» دو واژهٔ فلسفیﺍند که،

در انگلیسی با واژگان «Reality» و «Truth» مترادفند.

ولی، متأسفانه، بسیاری از فیلسوفان کُودن غربی،

بدون در نظر گرفتن «هوشمندی» انسان،

تلاش به تعریف «حقیقت» و «واقعیت» کردند.

یعنی، ایشان فکر ﻣﻰکردند، که، ﻣﻰتوانند

«حقیقت» و «واقعیت» را، مستقلاً

و بدون در نظر گرفتن «هوشمندی» انسان،

تعریف کنند.

در صورتی که، این کُودَنان فراموش کردند که،

عمل «تعریف کردن»،

ذاتاً وابسته به «هوشمندی» انسان است.

نتیجتاً، تعاریفی که، مستقل از «هوشمندی» انساﻥاند،

بالذات نادرستﺍند.

بدین ترتیب، ما مجبوریم که،

دو واژهٔ «واقعیت» و «حقیقت» را، از نو، شناسایی کنیم.

در ابتدا، باید توضیح دهیم که،

در زبان پارسی،

· «آمیغ»، به معنی «حقیت» است

· «پدیدِمان»، به معنی «واقعیت» ویا «عالم واقعیات» است

· «زَند»، واژهﺍی اوستایی به معنی «تفسیر» است

· «زَندیدن»، مصدری نوساخته به معنی «تفسیر کردن» است

· «هوﺵزَند» واژهﺍی نوساخته به معنی «تفسیر دادﻩها بر مبنای هوشمندی» است

بدین ترتیب، بر طبق تعاریف نادرست پیشینیان،

«واقعیت» یعنی «ماهیت حقیقی موجودات».

ویا به گویش پارسی ﻣﻰگوئیم که،

«پدیدِمان» یعنی «چیستی آمیغی باشندگان»

اما،

«ماهیت» و «وجود داشتن» موجودات،

زاییدهٔ تفسیر «ادراک» انسان دربارهٔ «داده»های دریافتی اوست.

ویا به گویش پارسی،

«چیستی» و «بودن» باشندگان،

زاییدهٔ «هوﺵزَند» هومنﻫﺎست.

نتیجتاً،

در اکثر مواقع

انسان ﻧﻤﻰتواند یقیناً «وجود» ویا «ماهیت» چیزی را، اثبات کند.

زیرا که، او ﻧﻤﻰداند

آیا «هوﺵزَند» خود «درست» است یا «نادرست» است

بدین ترتیب،

ما درچهارچوب انگارهٔ «یکتایش» ﻣﻰگوئیم که،

«واقعیت» یعنی «سنجیدهﺗﺮین تفسیر ذهنی دربارهٔ ماهیت موجودات».

ویا به گویش پارسی ﻣﻰگوئیم که،

«پدیدِمان» یعنی «سنجیدﻩﺗﺮین هوﺵزَند دربارهٔ چیستی باشندگان»

نتیجتاً،

ما، در تمایز با «واقعت» ﻣﻰگوئیم که،

هرآﻥچه که، «یقینا» ﻣﻰدانیم «وجود دارد» است، «حقیقت» است.

ویا به گویش پارسی
هرآﻥچه که، ، ﺑﻰگمان هست، «آمیغ» است.



پرسش:

چه چیزی یقیناً وجود دارد؟



پاسخ:

برای هر کس،

«واقف ادراک خود بودن»

تنها «حقیقت»ی است که،

یقیناً «وجود دارد»

نتیجتاً، «واقف ادراک خود بودن»، «حقیقت» است.

ویا به گویش پارسی،

برای هر کس،

«خودآگاهی»

تنها «آمیغ»ی است که،

ﺑﻰگمان هست.

در عرفان پارسی،

«شهود» به معنی «واقف ادراک خود بودن» است.

(خودآگاهی =از خود آگاه بودن = واقف ادراک خود بودن = شهود)



بدین ترتیب، برای هرکس،

«شهود» یکتا «حقیقت» است

ویا به گویش پارسی

«خودآگاهی» یکتا «آمیغ» است.



پرسش:

چگونه برای هر انسان، «شهود»،

تنها چیزی است که، یقیناً وجود دارد؟



پاسخ:

نخست، توجه کنید که،

همهٔ «هوشمندی» انسان،

نوعی «تفسیر ذهنی» است که،

این تفاسیر در مجموع بوجود آورندهٔ ادراک انسانﺍند.

(تفسیر ذهنی=معنیٰ ذهنی=هوﺵزَند)

یعنی،

«اندیشیدن»، «درد»، «شادی»، «بوئیدن»، «چشیدن»، «بساویدن»، «شنیدن»، «دیدن»، و.....

همگی «تفاسیر ذهنی» هستند که،

مجموعاً، بوجود آورندهٔ «هوشمندی» انسانﺍند.

اما، انسان نمیداند که،

این معانی ذهنی، یقیناً وجود دارند یا مجازیﺍند.

بعنوان نمونه،

در چهارچوب علم پزشکی،

«درد پنداشتی»، نوعی اَلم مجازی است،

(درد پنداشتی = درد فانتوم = Phantom pain )

ویا

«وِزوِز گوش» نوعی سمع مجازی است.

(وزوز گوش = Tinnitus)

ویا

در چهارچوب ادراک انسان،

«خواب دیدن»، نوعی رؤیت مجازی است.

ولی،

حتی اگر فرض کنیم که،

«اندیشیدن»، «درد»، «شادی»، «بوئیدن»، «چشیدن»، «بساویدن»، «شنیدن»، «دیدن»، و.....

همگی مجازیﺍند،

انسان، توسط ادراک خود،

یقیناً ﻣﻰداند که،

«واقف بر اندیشیدن مجازی خود است»،

«واقف بر درد کشیدن مجازی خود است»،

«واقف بر شادی مجازی خود است»،

«واقف بر بوئیدن مجازی خود است»،

«واقف بر چشیدن مجازی خود است»،

«واقف بر بساویدن مجازی خود است»،

«واقف بر شنیدن مجازی خود است»،

«واقف بر دیدن مجازی خود است»،

بدین ترتیب،

هرکس، واقف بر «ادراک خود» است،

پس،

«واقف ادراک خود بودن»

ویا

«خودآگاهی»،

تنها «واقعیت»ی است که،

یقیناً وجود دارد.

پس، بر پایهٔ تعریف،

«شهود»، «حقیقت» است.

ویا به گویش پارسی

«خودآگاهی»، «آمیغ» است.

(شهود = واقف ادراک خود بودن = خودآگاهی)

در اینجا توجه کنید که،

«رنه دکارت»، فیلسوف معروف قرن هفدهم میلادی، ﻣﻰگوید:

«ﻣﻰاندیشم، پس، هستم»

ولیکن او «واقف» نیست که،

گزارهٔ «ﻣﻰاندیشم، پس، هستم» ناقص است.

زیرا که، این «گزاره»، متکی بر این «حقیقت» است که،

من «واقف بر اندیشیدن» خویشم، پس، هستم.

نتیجتاً، برای هرکس،

«حقیقت» مرتبط با «شهود»، دلیل اصلی وجود داشتن اوست.

بدین ترتیب، گزارهٔ درستﺗﺮ این است که بگوئیم:

«خودآگاهم»، پس، «هستم».

ویا

بر مبنای شعر شیخ محمود شبستری بگوئیم:

«موجودم»، زیرا که، در «شهودم»



دل «عارف» شناسای «وجود» است «وجود مطلق»، او را در «شهود» است



پرسش:

در چهارچوب مفاهیم اسلامی، رابطهﺍی میان «شهود» و «الّٰله» چیست؟



پاسخ:

در چهارچوب مفاهیم اسلامی،

«الّٰله» یکتا «حقیقت» است.

برای همین،

ما درانگارهٔ «یکتایش»،

واژهٔ «یکتاهستی» را، مترادف واژهٔ «الّٰله» قرار دادیم.

بدین ترتیب،

«یکتاهستی»، «یکتا آمیغ» است.

(آمیغ = حقیقت)

اما،

پیشتر نشان دادیم که،

برای هرکس،

«شهود» یکتا «حقیقت» است.

نتیجتاً،

در چهارچوب مفاهیم اسلامی،

«شهود» باید بخشی از «الّٰله» باشد.

ویا به گویش پارسی،

«خودآگاهی» باید بخشی از «یکتاهستی» باشد

پس،

در چهارچوب مفاهیم اسلامی،

واژهٔ «شهود» توصیف کنندهٔ

بخشی از «الّٰله» است که،

باعث «واقف ادراک خود بودن» انساﻥهاست.





پرسش:

چه رابطهﺍی میان «شهود» و «شهادتین اسلامی» است؟



پاسخ:

نخست باید توضیح بدهیم که،

واژهٔ عربی «شاهد» دارای دو معنیٰ است.

یکی به معنی «نگاه کننده» و

دومی به معنی «گواه دهنده» است.

ما، درانگارهٔ «یکتایش»،

برای تفکیک این دو معنی،

مصدر نوساختهٔ «نگاهیدن» را،

مترادف با مصدر مرکب «نگاه کردن»

و

مصدر نوساختهٔ «گواهیدن» را،

مترادف با مصدر مرکب «گواهی دادن»

قرار دادیم.

نتیجتاً،

«نگاهنده» مترادف «شاهد» به معنی «مشاهده کننده» است و

«گواهنده» مترادف «شاهد» به معنی «شهادت دهنده» است.

بدین ترتیب،

در چهارچوب «عالم واقعیات»

«گواهیدن»های انسان به دو گروه تقسیم ﻣﻰشود.

این دو گروه عبارتند از:

1. «شهادت حقیقی» (گواهی آمیغین)

یعنی،

«شهادت» دربارهٔ «حقیقت» که،

برمبنای مستدلات پیشین، به معنی

«شهادت» دربارهٔ «شهود»

است.

ویا به گویش پارسی، به معنی،

«گواهیدن» دربارهٔ «خودآگاهی»

است.

2. «شهادت واقعی» (گواهی پدیدِمانی)

یعنی،

«شهادت» دربارهٔ «واقعیت» که،

برمبنای مستدلات پیشین، به معنی

«شهادت» دربارهٔ «سنجیدهﺗﺮین تفسیر ذهنی دربارهٔ ماهیت موجودات»

است

ویا به گویش پارسی، به معنی،

«گواهیدن» دربارهٔ « سنجیدﻩﺗﺮین هوﺵزَند دربارهٔ چیستی باشندگان»

است

بدین ترتیب، برای هر انسان،

«گواهیدن» دربارهٔ «خودآگاهی» خویش،

تنها «شهادت»ی است که،

یقیناً «درست» است

و مطلقاً «حقیقت» است.

پس، «شهادت» دربارهٔ «شهود»

یکتا «گواهی آمیغین» است.

اما،

پیشتر گفتیم که، «شهود» بخشی از «الّٰله» است.

و چوﻥکه،

درک انساﻥها دربارهٔ «هر آﻥچه که هست» محدود به «شهود» آنهاست،

پس، ﻣﻰتوان گفت که،

برای مسلمانان،

«الّٰله» مورد اشاره در گزارهٔ

اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله» به مفهوم

دربرگیرندهٔ «شهود» آنهاست،

پس، «الًٰله» به معنی،

خداوند «خودآگاهی» آنهاست.

(خداوند=ربّ=مالک=صاحب)

نتیجتاً، برای مسلمانان

اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله»

یعنی

گواهندهﺍم که،

نیست ایزدی، به جز «خداوند خوادآگاهی من»

بدین ترتیب،

این شهادت به مفهوم

واگذاری مالکیت «خودآگاهی» خویش به «الّٰله» است.

این واگذاری، همان «تسلیم» اسلامی است.

نتیجتاً،

اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الّٰله»

تنها «شهادت حقیقی»ست

و

اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»

صرفاً

یک «شهادت واقعی»ست.

پس، «اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»

اولین «شهادت واقعی» یک مسلمان است،

و درنتیجه،

این «شهادت واقعی»

منشأ «مواقف» مرتبط با «شریعت اسلامی»ست.

زیرا که،

در محدودهٔ «عالم واقعیات» همه «وقایع»

آلوده به شک و تردیدند.

بدین ترتیب،

تفکیک «شهادت حقیقی» از «شهادت واقعی»

بسیار مهم است و

به درستی ﻣﻰتوان گفت که،

تحلیل «تهلیل» در چهارچوب «شهادت حقیقی»

همان «سرّ وحدت» عرفانی است.



شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:



کسی بر «سرّ وحدت» گشت «واقف» که او واقف نشد اندر «مواقف»

دل «عارف» شناسای «وجود» است «وجود مطلق»، او را در «شهود» است

به جز «هست حقیقی» هست نشناخت از آن رو «هستی خود» «پاک» «در باخت»

وجود «تو» همه خار است و خاشاک برون انداز از خود جمله را، «پاک»

برو «تو» خانه‌ٔ «دل» را فرو روب مهیا کن مقام و جای «محبوب»

چو «تو» بیرون شدی «او» اندر آید به «تو»، «ﺑﻰتو» جمال خود نماید



پرسش:

آیا شما ﻣﻰگوئید که،

اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»

بخشی از «حقیقت اسلام» نیست؟



پاسخ:

بله!

بر طبق تعریف «حقیقت» و «واقعیت»،

گزارهٔ «محمّداً رسولُ الله»

بخشی از «واقعیت اسلام» است،

ولی،

بخشی از «حقیقت اسلام» نیست.

زیرا که،

رسول بودن پیامبر اسلام،

یک «واقعیت» است که،

صرفاً برای «محمد ابن عبدالله» (ص)

در چهارچوب «شهود» معراج و بعثت او

تبدیل به «حقیقت» شد،

ولی، چون، دیگر کسی،

«شاهد» بر معراج و بعثت «رسول الله» نبوده،

برای مابقی مسلمانان،

این رسالت خجسته، در محدودهٔ «واقعیت» محفوظ مانده.

نتیجتاُ،

ما ﻣﻰگوئیم که، گزارهٔ

ﻣﻰپذیرم که، محمد رسول خداست

رساتر از گزارهٔ

اشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»

است.
زیراکه، در «شریعت اسلام»

شرط لازم برای «شهادت» دادن دربارهٔ یک «واقعه»،

«حظور» داشتن در هنگام رخ دادن آن «واقعه» است.



پرسش:

«طریقت اسلامی» چیست؟



پاسخ:

«طریقت اسلامی» یعنی فرایند

ترک «اسلام واقعی» و حرکت به سوی «اسلام حقیقی»

ما این فرایند را، در چهارچوب

تحلیل «تهلیل» بر اساس «حقیقت» نهفته در «شهود»

توصیف ﻣﻰکنیم.

(توضیح: تهلیل یعنی لا اله الا الًٰله گفتن)

نقطهٔ آغاز این سیر،

در «شریعت» اسلامی است.

یعنی، یک مسلمان با گفتن «شهادتین» (شهادتین=دو شهادت)،

1. اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الله»

2. اَشهدُ انَّ «محمّداً رسولُ الله»

سلوک خود را، آغاز ﻣﻰکند

و به هنگام دستﻳﺎبی به «شراب عشق» الهی،

«مست» و «خراب» ﻣﻰشود،

و در هنگام «مستی»،

از «مواقف» «شریعت» اسلامی عبور ﻣﻰکند و

«گواهنده» به

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی» خود

و «واقف» بر

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «عالم واقعیات»

ﻣﻰشود،

و درﻣﻰیابد که،

«خودآگاهی» خویش، بخش محدود شدهﺍی از «یکتاهستی» است که،

در جایگاه «نگاهنده»، در وی نهفته است.



هماﻥگونه که، خمینی ﻣﻰفرماید:

نیستم نیست، که هستی، همه در نیستی است

هیچم و هیچ که در هیچ نظر فرمایی



هرچند که، به ظاهر معنی

اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الا الله»

این است که،

«شهادت» ﻣﻰدهم معبودی به جز «الّٰله» نیست.

ولی، باید توجه کنیم که،

«معبود» مفهومی «ذهنی»ست که،

وابسته به انتخاب «من مجازی» انسان است.

و نتیجتاً،

محدود به «عالم واقعیات» است.

یعنی

«من مجازی» انسان،

در چهارچوب «عالم واقعیات»،

گزینندهٔ «معبود» ویا «اِله» خود است.

پس ﻣﻰتوان گفت که،

اگر انسان بتواند،

با تسلیم کردن «من مجازی» خود

به «شاهد حقیقی» (شاهد حقیقی=مالک شهود= الًٰله)

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی» را، انتخاب کند،

و دریابد که، «عالم واقعیات» نیز «مجازی»ست

آنگاه، بواسطهٔ

«حقیقت» بودن «شهود» نهفته در وی،

و

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «من مجازی»

و

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» بودن «عالم واقعیات»،

مفهوم گزارهٔ

اَشهدُ انْ «لا اِلٰهَ الًا الّٰله»

تبدیل به

«جز یکتاهستی هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»

ﻣﻰشود که،

همان «وحدت وجود» عرفان پارسی است.

بدین ترتیب، مسیر استدلالی

تحلیل «تهلیل» بر مبنای «حقیقت» مرتبط با «شهود»

مانند دالانی است که، از طریق آن

«من مجازی» نهفته در «هوشمندی» انسان ﻣﻰتواند

از محدودهٔ «عالم واقعیات» خروج یابد

و توسط «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» «طهور» یابد

تا بتواند به

ملکوت «حقیقت» وجود «الّٰله»

ورود یابد.

بدین ترتیب،
این دالان،

همان «طریقت» اسلامی است.

البته، توجه کنید که،

دانستن «طریقت اسلامی» بسیار سادﻩتر از

پیمودن آن است.

نتیجتاً،

«شهادت» یک مسلمان

در چهارچوب، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» «من مجازی» خود

و تسلیم در برابر

«حقیقت» مرتبط با «شهود»،

و

پیمودن «طریقت» اسلامی،

باعث تبدیل یک «مسلمان» «شاهد» (شاهد به معنی گواهنده)

به یک «عارف» «شهید» است (شهید=شاهد به معنی نگاهنده)

و

تطابق صد-درصدی

میان «من مجازی» و الگوی «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» که،

توسط «طریقت» تحلیل «تهلیل» میسر ﻣﻰشود،

عامل برقراری «کمال حقیقت اسلامی» است.



پرسش:

بدین ترتیب،

آیا انگارهٔ «یکتایش» معتقد به درست بودن گزارهٔ «اناالحق» است

(انا الحق = من حقیقتم = من بخشی از «الّٰله» هستم)


پاسخ:

بله!

با این توضیح که،

در چهارچوب «من مجازی» این گزاره نادرست به نظر ﻣﻰآید.

ولی،

در چهارچوب «من حقیقی» این گزاره درست است.

زیرا که،

«من حقیقی» همهٔ انساﻥها،

بخشی از «الّٰله» است.

در اینجا توجه کنید که،

اگر ما معتقدیم که «فرهوش» نامحدود است،

نتیجتاً،

«فرهوش» باید دربرگیرندهٔ «هوشمندی» انساﻥها باشد.

وگر نه، «فرهوش» محدود است.

(فرهوش = هوشمندی خداوند = تفکر الهی)



برای توضیح بیشتر در رابطه با « انا الحق»،

اجازه بدهید تا به یکی دیگر از اشعار

شیخ محموذ شبستری رجوع کنیم.



از او ﻣﻰپرسند:

کدامین نقطه را نطق است «انا الحق» چه گویی هرزه بود آن یا «محقق»



او پاسخ ﻣﻰدهد که:



«انا الحق» کشف اسرار است «مطلق» جز از «حق» کیست تا گوید «انا الحق»

همه «ذرات» عالم همچو «منصور» تو خواهی مست گیر و خواه مخمور

در این «تسبیح» و «تهلیل»اند دائم بدین «معنی» همی‌باشند «قائم»

اگر خواهی که گردد بر تو آسان «و ان من شیء» را یک ره فرو خوان

چو کردی خویشتن را پنبه‌کاری تو هم حلاج‌وار این دم برآری

برآور پنبهٔ پندارت از گوش ندای «واحد القهار» بنیوش

ندا می‌آید از «حق» بر دوامت چرا گشتی تو «موقوف» قیامت

درآ در وادی ایمن که ناگاه درختی گویدت «انی انا الله»

روا باشد «انا الحق» از درختی چرا نبود روا از نیک‌بختی؟

هر آن کس را که اندر دل شکی نیست یقین داند که «هستی جز یکی» نیست

انانیت بود «حق» را سزاوار که هو غیب است و غایب وهم و پندار

جناب حضرت حق را دویی نیست در آن حضرت «من» و «ما» و «تو»یی نیست



پرسش:

«من مجازی» و «من حقیقی» چیست؟



اجازه بدهید تا با یکی دیگر از اشعار شیخ محمود شبستری شروع کنیم.



از او ﻣﻰپرسند که:



که باشم «من»؟ مرا از «من» خبر کن چه معنی دارد «اندر خود سفر کن»؟



او پاسخ ﻣﻰدهد که:



دگر کردی سؤال از من که، «من» چیست؟ مرا از «من» خبر کن، تا که، «من» کیست؟

چو «هست مطلق» آید در اشارت به لفظ «من» کنند از وی عبارت

«حقیقت» کز «تعین» شد «معین» تو او را در عبارت گفته‌ای «من»

«من» و «تو» عارض «ذات وجودیم» مشبکهای «مشکات وجودیم»

همه یک «نور» دان اشباح و ارواح گه از «آیینه» پیدا گه، ز «مصباح»

تو گویی لفظ «من» در هر عبارت به سوی «روح» می‌باشد اشارت

چو کردی پیشوای «خود» خرد را نمی‌دانی ز جزوِ خویش «خود» را

برو ای خواجه «خود» را نیک بشناس که نبود فربهی مانند آماس

«منِ تو» برتر از «جان» و «تن» آمد که این هر دو ز اجزای «من» آمد

به لفظ «من»، «نه انسان» است مخصوص که تا گویی بدان «جان» است مخصوص

یکی ره برتر از «کؤن» و «مکان» شو «جهان» بگذار و «خود» در خود «جهان» شو

ز خط وهمیة‌های (وهمیتﻫﺎی) هویت دو چشمی می‌شود در وقت رؤیت

نماند در میانه رهرو راه چو های هو، شود ملحق به «الّٰله»

بود «هستی» بهشت، «امکان» چو دوزخ «من» و «تو» در میان مانند برزخ

چو برخیزد تو را، این پرده از پیش نماند نیز حکم «مذهب» و «کیش»

همه حکم «شریعت» از «من» توست که این بربستهٔ «جان» و «تن» توست

«من» تو چون نماند در میانه چه کعبه!، چه کنشت!، چه دیرخانه!

«تعین» نقطهٔ وهمی است بر عین چو صافی گشت غین تو شود عین

دو خطوه بیش نبود راه سالک اگر چه دارد آن چندین مهالک

یک از «های هویت» در گذشتن دوم صحرای «هستی» درنوشتن

در این مشهد «یکی» شد «جمع» و افراد چو «واحد» ساری اندر عین اعداد

تو آن «جمعی» که عین «وحدت» آمد تو آن «واحد» که عین «کثرت» آمد

کسی این راه داند کو گذر کرد ز «جزوی» سوی «کلی» یک سفر کرد



در اینجا توجه کنید که،

«من حقیقی» که،

مترادف واژهٔ پارسی «وهومَنه» است که،

عامل تبدیل «دادﻩها» به «اطلاعات» است.

پس،

«وهومَنه» بوجودآورندهٔ «عالم واقعیات» است.

ولی،

«من مجازی» که، مترادف واژهٔ پارسی «مَنه» است.

عامل تبدیل «اطلاعات» به «داستان» است.

«مَنه»، برخاسته از «حافظهٔ» انسان است که،

دائماً مشغول داستاﻥسرایی بر مبنای وقایع پیشین است.

«وهَومنه» به معنی «مَنهٔ پاک» است که،

به مرور تبدیل به واژهٔ «وهومن»، «هومن» و

سرانجام، تبدیل به واژهٔ «بهمن» شد که،

امروز نام ماه یازدهم در تقویم ایرانی است.

بر مبنای عقاید ایرانیان باستان،

نقطهٔ مقابل «وهومنه»،

«اَکﻣَﻨﻪ» نام دازد که،

به معنی «مَنهٔ پلید» است.

بدین ترتیب،

«مَنه» که، به مفهوم «من مجازی»ست،

در میان «وهومَنه» و «اَکﻣَﻨﻪ» در پیچ و تاب است.

واژهٔ «منی» که به معنی «منیت انسان» است،

توصیف کنندهٔ نزدیک شدن «مَنه» به «اَکﻣَﻨﻪ» است.

ولی،

«مَنه» انسان، هنگامی «پاک» و «مقدس» ﻣﻰشود که،

او بتواند «هوشمندی» خود را،

پالیده از «تخیلات مجازی» سازد.

اما، تخیلات مجازی،

برخاسته از تفسیر نادرست انسان دربارهٔ «عالم واقعیات» است که،

که در عرفان پارسی معروف به «لوث هستی» است،



شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:

«طهور» آن «می» بود کز «لوث هستی» تورا «پاکی» دهد در حین «مستی»



ولی، «طهور» به معنی «پاکی» و «عدم» آلودگی است.

پس،

«طهور» ذهنی به معنی «عدم» آلودگی ذهنی است که،

در هنگام «مستی» عرفانی بوجود ﻣﻰآید.

در این راستا،

«عدم» آلودگی ذهنی به معنی

برقراری «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در «مَنه» انسان است که، به مفهوم

«از خود ﺑﻰخود» شدن در هنگام «مستی» عرفانی است.



پرسش:

بر اساس انگارهٔ «یکتایش»،

مشخصات «هوشمندی» انسان،

در چهارچوب «من حقیقی» چیست؟



پاسخ:

در انگارهٔ «یکتایش»،

«هوشمندی» انسان،

در چهارچوب «وهومَنه» (وهومَنه = مَنه مقدس = من حقیقی)

متشکل از هفت بخش متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»ست که،

هر بخش آن،

افروزشگاه یک بخش از «هفتﮔﺎر» مرتبط با «معانی و منطق» است.

(برای توضیح بیشتر دربارهٔ «هفتﮔﺎر» به بخش شانزدهم مراجعه کنید)

در انگارهٔ «یکتایش»،

الگوی شهریاری بر این هفت بخش،

«جام ایمآن» نام دارد که،

متشکل از «هفت رهنمود» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»ست.

بدین ترتیب،

هفت بخش «هوشمندی»

و

«هفت رهنمود» شهریاری

بر آنها عبارتند از:

1. «تن»

تن (تن زنده) = جسم (در حین حیات) = Body (Living) = افروزشگاه « گسستهﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «آزادگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «تن» است.

2. «دئنا»

دئنا =وجدان = Conscience = افروزشگاه «پیوستهﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «مهر» بنیاﻥگذار شهریاری بر «دئنا»ست.

3. «شناخت»

(شناخت = معرفت = Cognition = افروزشگاه «آفریدِﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «اَشا» بنیاﻥگذار شهریاری بر «شناخت» است.

4. «دل»

(دل = ذهن ناهشیار = Unconscious = افروزشگاه «پروردِﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «مستی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «دل» است.

5. «خرد»

(خرد = آوید = عقل = Reason = افروزشگاه «نادِﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «یگانگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «خرد» است.

6. «فرّ»

(فرً = فرّآور = شکوفایی =Actualization = افروزشگاه «فرمودِﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «نیکی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «فرّ» است.

7. «جان»

جان = نفس = خود =Self = افروزشگاه « نیستﮔﺎر»

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» نهفته در «جاودانگی» بنیاﻥگذار شهریاری بر «جان» است.



بدین ترتیب،

«جام ایمآن» سرواژهٔ «هفت رهنمود»

«جاودانگی»، «مستی»، «اَشا»، «یگانگی»، «مهر»، «آزادگی» و «نیکی»

است که، «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در همهٔ آنها نهفته است.

نتیجتاً،

«جام ایمآن»، «طریقت» شهریاری بر نفس انساﻥهاست.

در ایران باستان، نام ششمین ماه تقویم ایرانی،

«شهریور» است که،

به معنی «پسندیده ترین شهریاری»است.

این واژه به مرور زمان، منشاء پیدایش واژگان

«آرماﻥشهر»، «مدینهٔ فاضله» و (Utopia) شد.

ولی،

برای ایرانیان باستان، «شهریور»

به مفهوم شهریاری خداوند بر نفس انساﻥها بود.

بدین ترتیب، در انگارهٔ «یکتایش»

«جام ایمآن»،

رهنمود برقراری «شهریور» بر «هوشمندی» انساﻥهاست

و

««آرماﻥشهر»، سرزمینی است که،

فاقد حکومت است زیرا که،

«شهریور» برخاسته از «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ»،

بر «هوشمندی» مردمان آن سرزمین،

فرماﻥرواست.



پرسش:

بر مبنای مباحث بالا که مرتبط با «شریعت»، «طریقت» و «حقیقت» اسلامی است، آیا، الگوی حکومتی در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی مطابق الگوی کنونی حکومت «جمهوری اسلامی» است.



پاسخ:

خیر!

الگوی کنونی حکومت «جمهوری اسلامی» ترکیبی از الگوی «تثلیث مسیحیت» و الگوی «امامت تشیع» است که، بیهوده بدنبال برقراری «عدل» متکی بر «لوث هستی»ست.

در صورتی که،

الگوی حکومت در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی، در راستای «عدل» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» قابل تعریف است.

اما،

با توجه به ساختارهای حکومتی موجود،

«جمهوری اسلامی» مستعدترین حکومت جهان برای

یافتن «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی است.

زیرا که،

در چهارچوب «عشقﻭرزی» بسیجیان «شهادت طلب»،

فلسفهٔ «عدل» متکی بر «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» در حال «شکوفایی»ست.

ما، در انگارهٔ «یکتایش»،

الگوی حکومت در چهارچوب «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» اسلامی را،

«همآسالاری» نامیدیم

(همآ = سرواژهٔ همهٔ مردم آزاده)



پرسش:

مهمترین ویژگی «همآسالاری» چیست؟



پاسخ:

مهمترین ویژگی«همآسالاری»

متکی بودن آن بر مفهوم «هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» است.

هدف اصلی «همآسالاری»،

استفاده از «طریقت» «جام ایمآن»

در راستای

برقراری «شهریور» در «نفس» انساﻥهاست.

بدین ترتیب،

«هیچﻧﻴﺴﺘﻰ» که،

در عرفان پارسی «عدم» نام دارد،

همانند «آئینه»ﺍی است که،

انعکاس دهندهٔ «نور خدا» است.

«نور خدا» گزارهﺍی تشبیهی است که،

به مفهوم «قانون الهی» است.

این قانون الهی در زبان پارسی «اَشا» نام دارد و

در چهارچوب مفاهیم اسلامی به صورت

اِله=لا (اِلًا الّٰله)

نوشته ﻣﻰشود.

نتیجتاً،

«عدم» مفهومی «یکتا»ست که،

به تنهایی

منعکس کنندهٔ «وحدانیت حق»

و

برقرار کنندهٔ «عدل» نهفته در «اَشا»ست.



همانگونه که شیخ محمود شبستری ﻣﻰگوید:



«عدم» مانند «هستی» بود «یکتا» همه «کثرت» ز «نسبت» گشت پیدا

ظهور اختلاف و «کثرت»شان شده پیدا ز بوقلمون «امکان»

وجود هر یکی چون بود «واحد» به «وحدانیت حق» گشت «شاهد»



پرسش:

ناقص بودن «شریعت» اسلامی چه تأثیری بر الگوی حکومتی«همآسالاری» داشت؟



پاسخ:

ناقص بودن «شریعت» اسلامی، باعث گسترش و شکوفایی «حقیقت» اسلامی است.

زیرا که، برای مسلمانان،

ناقص بودن «شریعت» اسلامی، محرک

کشف «کلام الّٰله» موجود در «عالم واقعیات»

و

کشف «طریقت» حرکت به سوی «حقیقت» در نفس انساﻥهاست.

نتیجتاً،

این دو محرک، باعث شد که،

ما به سوی آفرینش انگارهٔ «یکتایش» و

گسترش آن در چهارچوب الگوی حکومتی «همآسالاری» قدم برداریم.



پرسش:

مشخصات «همآسالاری» در مقایسه با الگوهای حکومتی موجود چیست؟



پاسخ:

ادامه دارد....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

فسمت های پیشین در لینک زیر

http://bit.ly/1EQFO6W







۱ نظر:

ناشناس گفت...

این مبحث شما برای من فقط یادآور گیجی و سردرگمی فیزیکدانان ابتدای قرن بیستم با ظهور اصل عدم قطعیت هایزنبرگ است . که باعث شد اینشتین هم با این جمله معروف خود که خداوند برای اداره امور جهان تاس نمیریزد . راه خودش را جدا کند . اما به زیبائی تمام در همان زمان که بزرگترین نوابغ علمی جهان درقید حیات بودند . نابغه خودمان در ایران ، آیت الله مطهری در مقاله نهم از جلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم - بحث علت ومعلول صفحه 233 از نسخه الکترونیکی ، پاسخ لازم را داده بود که : مشکل این دانشمندان این بوده که قانون علیت را یک قانون تجربی فرض کرده اند . در حال حاضر هم بسیاری از دانشمندان که متاسفانه همانطور که دکتر علی نیری هم گفته بود اکثریت شان خداناباورند ( بگذریم از اینکه حقیقت را با رای گیری کشف نمیکنند ! ممکن است حق با یک نفر بوده و بقیه همگی اشتباه کنند. باید دید منطق و استدلال آنها چیست ؟ ) نمیدانند که فرق فلسفه وعلم چیست ؟ و مرز بین آن دو کجاست ؟