۱۳۹۵ اسفند ۲۱, شنبه

فروشنده، صورتی در زیر دارد!



فیلم «فروشنده» را در کاهنده ترین تعریف ممکن آن طور می توان تبیین کرد که: صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی!

فیلمی که دقیقا منطبق با استانداردهای اسکار بود. اما منطبق بودن با استانداردهای اسکار را نباید بمعنای برخورداری این فیلم از ارزش های هنری در جهان سینما محسوب کرد.

اساسا هالیوود و Academy Awards قبل از آنکه دنیای حرفه ای سینما را نمایندگی کنند حاملان و واجدان مبانی معرفتی سینمای جهانی سکولار محسوب می شوند.

به عبارت دیگر «پنتاگون» و «هالیوود» در دو عرصه نرم و سخت پیش قراولان هژمونی سکولاریسم جهانی اند و بدین لحاظ از هر فرصتی بمنظور یارگیری بنفع خود از پهنه ها و عرصه های ناسازگار با خود بهره می برند.

تخصیص اسکار به «فروشنده» را نیز باید در همین راستا گمانه زنی کرد تا از این طریق خزانه داران و کاهنان معبد سکولار بتوانند با شوالیه سازی و لژیونرتراشی از عوامل میدانی خود در نظام های حکومتی مانند ایران که بنای سازگاری یا متابعت با دنیای اباحه سالار سکولاریسم را ندارند از آن طریق موازنه قوا بین جبهه اباحیون با انقلابیون را بنفع رعایای خود سوبسید رسانی کنند.

توضیح بیشتر در مقاله شوالیه های تاریکی

بر این اساس تخصیص اسکار به «فروشنده» را باید جایزه ای محسوب کرد که گشاده دستانه به پاس صدور کیفرخواست هنرمندانه اصغر فرهادی علیه تمامیت انقلاب اسلامی از جانب مهتران هالیوود به ایشان هبه شد.

علی رغم چنین بداهتی آنچه که در کنار «بهجت ملی عوام» در ایران از اسکار ربائی فروشنده اسباب شگفتی شد وجد و سرور نخبگان حکومتی اعم از وزیر امور خارجه و وزیر ارشاد و برخی از سفرا و نمایندگان مجلس بود تا جائی که حتی «عباس عبدی» از معدود روزنامه نگار صاحب سبک در ایران که غالبا تحلیل هائی واقع بینانه از دنیای سیاست دارد نیز در تله این ابتهاج ملی افتاد و طی مقاله ای اسکار هشتاد و نُهم را سمبل حریت و استقلال اصحاب سینما و فرهنگ در آمریکا معرفی کرد که از این فرصت جهت بیان اعتراض نسبت به نامتعارفی و افسار گسیختگی دولت ترامپ بهره بُردند.

این در حالی است که ماهیت مناقشه بوجود آمده در آمریکای بعد از ترامپ نزاعی است سهم طلبانه در حد فاصل مافیای جهانگرایان تا مالیخولیای ملی گرایان افراطی که دست بر قضا هالیوود نیز در مقام قدرتمندترین بازوی بصری جهان گرایان اسکار ۸۹ را به چالشی مبازه طلبانه با شوینیست های تحت تیول ترامپ مُبدل کرد.
در غیر این صورت با نظرداشت به جایگاه بالادستی یهودیت صهیونیستی در راس هرم هالیوود، آنان که برای حریت هالیوود در جشنواره هشتاد و نُهم اسکار سر شوق آمده و برای منصب داران اسکار کف می زنند آیا می توانند تنها یک نمونه در کارنامه هالیوود نشان دهند که حاملان این مدیوم طی تمامی سالهای فعالیت شان علیه جنایت دولت صهیونیستی اسرائیل کمترین اعتراضی کرده باشند؟

هیجان زدگان بابت اسکار فرهادی و معترضان به ترامپ بابت ممنوع الورودی فرهادی به آمریکا آیا فراموش کرده اند هالیوودی که اکنون تا این درجه بابت نقض حقوق تردد یک هنرمند ایرانی به آمریکا دچار التهاب شده همان هالیوودی است که بعد از نقش آفرینی هنرمندانه «علی نصیریان» در فیلم ضد صهیونیستی «شکارچی شنبه» و تهدید لابی اسرائیل در آمریکا دائر بر ابطال گرین کارت نصیریان بمنظور ممانعت از سفر ایشان به آمریکا و دیدار با فرزندانش «همین هالیوود» در آن تاریخ دچار ثقل سامعه و ضعف باصره شده بود و کمترین اعتراضی بابت این گستاخی نسبت به یک هنرمند پیش کسوت ایرانی نکرد!؟

علی ایحال و بر همین منوال اقبال به «فروشنده» در اسکار ۸۹ قبل از آنکه اقبال به یک اثر سینمائی باشد اقبال به یک اثر سیاسی است. هر چند نمی توان این واقعیت را نیز انکار کرد که فروشنده صرف نظر از محتوا واجد ارزش های حداقلی سینمای مطمح نظر هالیوود هست. برخلاف فیلم قبلی فرهادی (جدائی) که اساسا فیلم نبود و علی رغم این صاحبان اسکار آن موقع نیز بمنظور تعقیب منویات هژمونیک خود فرهادی را برخوردار از موهبت کسب آن شوالیه زرین کردند.

خاصه خرجی کاهنان هالیوود در اهدای اسکار به «جدائی فرهادی» در حالی بود که اساسا سینما در ذات خود به عنوان یک مدیوم بصری معنا شده و زبان سینما زبان تصویر است و این در حالی است که برخلاف انتظار «جدائی نادر از سیمین» از عجائبی بود که بدون کمترین شایستگی سینمائی اسکار گرفت در حالی که بیننده اثر اگر حتی با چشمان بسته نیز در سینما می نشست و تنها صدای فیلم مسموع بود باز هم تقریبا هیچ چیزی از فیلم را از دست نمی داد و بطور کلی «جدائی» یک اثر شنیداری بود تا دیداری و سینمائی! علی رغم این وقتی لاتاری کسی در هالیوود برنده شده و ایشان در مقام شوالیه های دنیای سکولار برسمیت شناخته شوند آنگاه برخوردار شدن از اسکار امری است محتمل و علیحده!

اما در مورد «فروشنده» یک واقعیت تلخ را نمی توان نادیده انگاشت و آن این که هر چند فرهادی کوشیده با قرار دادن نمایشنامه آرتور میلر در حاشیه فیلم بار معنائی به فروشنده خود بدهد اما گریزی از این شرمندگی نمی توان داشته باشد که تفاوت فروشنده میلر با فروشنده وی آنجاست که فروشنده میلر کیفرخواستی است شجاعانه علیه بطالت نظام سرمایه داری و فروشنده فرهادی دهان کجی مزخرفی است علیه انقلاب اسلامی و نظام برآمده از انقلاب اسلامی و مناسبات دین محورانه ای که از صادق هدایت دیروز تا اصغر فرهادی امروز جمیع حاملان اباحه سالاری سکولار هرگز نتوانسته به کمترین درک و حظ و انس و الفت و التفاتی از آن نائل آیند.

کلیدی ترین صحنه فروشنده تصاویر آغازین آن است که بیننده را با مجتمعی در حال ریزش مواجه می کند که آن ریزش نیز محصول گود برداری ناصواب لودری مهیب و افسار گسیخته از جوار فونداسیون های آن مجتمع محروسه است.

یک گرته برداری حاذقانه از اجاره نشین های داریوش مهرجوئی.

به تعبیری دقیق تر «فروشنده» نسخه تکمیل شده اجاره نشین های مهرجوئی است تنها با این تفاوت که منزل استیجاری مهرجوئی نماد مملکتی کلنگی و رو به زوالی در فردای انقلاب اسلامی بود که در «انتهای فیلم» به لرزه و تخریب افتاد و مجتمع استیجاری فرهادی در «ابتدای فیلم» با مخروبه شدنش مهر بطالت خود را بر پیشانی انقلاب اسلامی کوبید و در ادامه تلاش کارگردان به نشان دادن یا اطلاق همه بی اخلاقی های همه مستاجران آن مملکت تخریب شده از جوار آن بولدوزر افسار گسیخته انقلاب، معطوف شد.

همان چیزی که مرحوم بازرگان از آن بدین شکل یاد می کرد که من بمثابه یک ژیان مهاری نحیف ام که برای راه رفتن محتاج جاده شوسه و مناسب است برخلاف امام که مانند بولدوزری قدرتمند همه چیز را از جلوی مسیر خود می روبد و بجلو می رود!(نقل به مضمون)

علی ایحال آفت زدگان مجتمع مسکونی تخریب شده فرهادی در «فروشنده» جملگی و به کوشش مشهود کارگردان باغ وحشی از حیوانات را تداعی می کنند که در آن همه فاسدند و مبتلا به کژتابی های جنسی اعم از شاگرد آقای معلم (عماد) با سلفون مملو از عکس های پورنو تا خانم مسافر تاکسی با ظن سکشوالیته نسبت به آقای معلم تا عاقله مرد متجاوز به همسر آقای معلم جملگی در عمق تنانگی می لولند و تنها در این میان عماد (یا همان اصغر فرهادی) است که در قامت قهرمان فیلم واجد تمامی ارزش های اخلاقی و انسانی با فورمت سکولار است و در انتها جوانمردانه از حق خود می گذرد و بدون توفیق احراز مالکیت بر «منزل استیجاریش» خفته و جان سپرده در تابوت آنگونه ضجه های «رعنایش» را می شنود که:

عزیزم منو ببخش. چرا با خودت این کار رو کردی. قسط آخر خونه رو دادم ولی تو دیگه نیستی که توش زندگی کنیم! ما دیگه بدهی نداریم ما آزاد شدیم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شوالیه های تاریکی
خریداران فروشنده
آیا بابت اسکار باید خوشحال بود؟

۲ نظر:

ناشناس گفت...

بفرمائید کدام مقام عالیرتبه سیاسی برای دریافت سیمرغ بلورین پیام تبریک میفرستد و چرا ؟ درست یا غلط در دنیائی پراز آگهی های تبلیغاتی زندگی میکنیم . دریافت جایزه اسکار از سوی اصغر فرهادی آن هم در یکی ازبزرگترین ، معروفترین ، قدرتمندترین و پربیننده ترین مراسم و محافل هنری جهان دست کم برای ضد آمریکائی های امثال شما میتوانید این حسن را داشته باشد ، که انگیزه و محرکی تلقی شود برای ایجاد توجه بیشتر و بهتر به ایران ما با فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی اش . حال بفرمائید نظرتان در رابطه با این گزارش بی بی سی چیست ؟ :
http://www.bbc.com/persian/iran-39248503

ناشناس گفت...

ايا براي محكوم كردن انقلاب اسلامي و نشان دادن پوچ، بيمعنا و خام انديشانه بودنش نياز به ساختن فيلم هست؟ منظورم اين هست كه كدام مخاطبي بعد از ديدن اين فيلم نظرش نسبت به انقلاب اسلامي عوض ميشود كه شما اين فيلم رو عليه تماميت انقلاب اسلامي ميدانيد؟