۱۳۹۵ بهمن ۲۴, یکشنبه

آقای خاتمی؛ زمان قهر است نه آشتی!


فراخوان آشتی ملی از جانب «محمد خاتمی» از یک سو نشان از بد سلیقگی ایشان در انتخاب زمان این فراخوان را دارد و از سوئی دیگر موید درک غلط و ناصواب ایشان از صورت قضیه است.
بد زمان است چون علی رغم آنکه خاتمی «ظهور مهابت توام با بلاهت ترامپ علیه ایران» را بهانه آشتی ملی قرار داده اما آنچه از این فراخوان و در این زمان در قوه فاهمه نظام مستفاد می شود حس تعلیق و بی پناهی اصلاح طلبان از فردای فقدان هاشمی رفسنجانی است!
فراخوان مزبور خواسته یا ناخواسته انتقال دهنده این پیغام است که اصلاح طلبان در نبود مرحوم هاشمی مبتلا به هراس شده چرا که قوی ترین لولای اتصال خود با نظام را از دست داده و بیم آن می رود در صورت ماندگاری در وضعیت فوق برای همیشه مبدل به یک نیروی منزوی و بیرون از حاکمیت شوند.
صورت قضیه «آشتی ملی» مطمح نظر خاتمی نیز از آن جهت نادرست تبیین شده که ایشان تقلیل گرایانه محل نزاع را به اختلاف نظر منجر به قهر بین جناح متبوعه (اصلاح طلبان) با جناح مقابل (اصولگرایان) مصادره بمطلوب کرده اند.
ظرافت نچندان پنهان فراخوان آشتی ملی خاتمی هویدائی باورداشت ایشان به قهری است که بین خودآیشان با ناخدایشان مبتلابه است.
باورداشتی که در عین هویدائی در ناشیانه ترین شکل ممکن بنام «قهر بین الجناحی» معرفی و القاء می شود! به عبارتی دیگر اصلاح طلبان در تبیین صورت قضیه ماخوذ به حیا اند و نمی خواهند یا نمی توانند رسما بپذیرند که از بطن فتنه 88 با یک اشتباه محاسبه محرز از «توان و یارگیری جدید خود» و با «توهم پیروزی قریب الوقوع و باج گیرانه شان در مقابل حکومت» بی مبالاتانه از آن تاریخ به بعد تمامیت اصلاح طلبی خود را با رهبری نظام سینه به سینه کرده و نامدبرانه خود را از «اپوزیسیون دولت بودن» به «اپوزیسیون حکومت بودن» تغییر کاربری دادند.
اشتباه مهلکی که هر چند اذعان به آن سخت است اما اصلاح آن چندان سخت نیست.
در ترمینولوژی شیعه پیمان شکنی با حکومت را «قهر» نمی نامند تا آنک بتوان با توسل به «آشتی» جبران مافات کرد!
رویکرد «اشتی ملی» اصلاح طلبان جهت حل مشکل شان با حکومت آب در هاون کوبیدن است.
شان ولایت در اندیشه شیعی شانی اعتقادی است تا التزامی و بدین منوال ما به ازای بازگشت به ولایت «بیعت رضوان» است نه آشتی کنان! (*)
بدین احتساب فراخوان آشتی ملی محمد خاتمی هر چند ظاهر الصلاح است اما ضامن انفتاح نیست.
آقای خاتمی ممکن شدگی بازتولید مناسبات حسنه خود و اصلاح طلبان ملتزم الرکاب خود با حکومت را بجای توسل به رویکرد بلاوجه آشتی ملی می تواند با قهر کردن و ادبار از جماعتی بازیابی کند که در محور مختصات سیاسی و جدول طبقات اجتماعی ایران «علیه السلام» نیستند.
مشکل آقای خاتمی و اصلاح طلبان ملتزم الرکاب آقای خاتمی آن است که از 88 به بعد و ناشی از جو گرفتگی 88 به بعد خود را در میانه جماعتی نشاندند و از عمق اقشاری یارگیری کردند که کمترین تقیدی به اسلام و نظام و انقلاب و رهبری نداشته و ندارند و نه تنها به این چهار عامل بی اقبال اند بلکه اقبال و اقتضاء شان به خاتمی نیز اضطراری بر مبنای قاعده اکل میته است و بدین طریق می کوشند تا با پناه گرفتن در قفای خاتمی و بهره بردن از گارد خاتمی بموقع از کلیت انقلاب و اسلام و نظام و رهبری بگذرند و محققا بعد از آن «خاتمی» را نیز فدیه منویات خود کرده و بی محابا از ایشان نیز بموقع بگذرند.
یارگیری از میانه قوم اتینا یک بی اخلاقی سیاسی بود که قبل از خاتمی توسط مرحوم هاشمی و از فردای هزیمت 88 متداول شد. تنها با این تفاوت که مرحوم هاشمی لااقل تا آن اندازه فراست داشت تا در مبارزه سیاسی خود آن قوم اتینا را بر مبنای منویات خود «بازی» دهد اما برخلاف آن مرحوم ، محمد خاتمی نشان داده بدلیل فقدان زبدگی و مهارت سیاسی بازی خورده این قوم اتینا است و در اسارت منویات این «قوم محاط بر ایشان» نقش آفرینی می نمایند.
آقای خاتمی لااقل تا این حد نیز تفطن به تجربیات تاریخی ندارند که همین قوم اتینا بود که در مشروطه بعد از آنکه توانستند ابتدا فضل الله نوری را به دار کشند و آنگاه که خیارشان کونه کرد نائینی را نیز به زاویه راندند و از دیگ مشروطه دیکتاتوری سکولار رضا خانی را تشریف فرما کردند!
علی ایحال نه نظام تا آن اندازه پخمه است تا رغم وقوف اش نسبت به نوحواریون محاط بر خاتمی از «آشتی ملی» ایشان آغوش گشائی کند و نه خاتمی تا آن اندازه پخمه است که با ماهیت نوحواریون محاط بر خود ناآشنا باشد و بر همین منوال بود که ولو در خلوت اذعان داشت:
باید قبول کنیم که بسیاری از افراد هوادار ما کلیت نظام رو قبول ندارند و با اینها اصلاح ممکن نیست.
(مقاله جارچیان پسر مرجانه)


علی رغم این و وفق شناخت خاتمی از این قوم اتینا نمی توان این واقعیت را نیز نادیده انگاشت که خاتمی شهامت یا جسارت لازم جهت گذشتن از ایشان را ندارد.
خاتمی خام اندیشانه بر این باور است که با نشستن میان آن قوم می تواند مانع از ریختن ایشان به دامان مخالفین برانداز حکومت شود!
بر این منوال محمد خاتمی دو راه بیشتر ندارد:
ـ یا باید تاسی به رسول الله کند و مانند ایشان تن به حدیبیه ای بدهد که یکی از مفادش موظف نبودن کفار به عودت مسلمانان گریخته از مدینه النبی و پناه برده به مکه بود.
در این رویکرد «خاتمی» باید همان چیزی را که رسول الله در حدیبیه مراد می کرد ایشان نیز نسبت به نوحواریونش مراد کند دائر بر آنکه آنانکه گریختن و پناه بردن نزد کفار را مرجح بر ماندن در مدینه النبی می دانند همان بهتر که عودت داده نشوند و بر همین منوال خاتمی نیز از صرافت للگی آن قوم اتینا افتاده و عطای مهتری بر این قوم دین گریز و نظام ستیز را بر لقای شان بخشیده و قهر از ایشان را مابه ازای بیعتی مجدد با نظام کند.
ـ یا آنکه تمامیت موجودیت نامتعارف و مخالف ایشان با نظام را برسمیت شناخته و رسما و علنا سخنگوئی و نمایندگی این قوم را عهده داری کند و دست از شتر سواری دولا دولا برداشته و از صرافت بازگشت به نظام افتاده و زمین فعالیت سیاسی خود و متحدین خود را بصورت کامل نزد همان نوحواریون مسبوق به سابقه منتقل و عهده داری کند!
آقای خاتمی گریزی از این واقعیت نمی تواند داشته باشد که:
تا آنها با ایشانند و تا ایشان با آنهایند، مطمئنا و ایقانا و «منطقا» نظام روی خوشی به ایشان برای بازگشت مودت آمیزتان نشان نخواهد داد!
این کمال خوش خیالی است چنانچه آقای خاتمی تصور کنند با چنین مختصاتی از ملحقات شان می توانند با توسل به واژه خوشآهنگ «آشتی ملی» باب بازگشت به نظام را بر روی خود و متحدین خود باز گشائی کند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ مقالات مرتبط:
بیعت رضوان
مگر خاله بازی است؟




هیچ نظری موجود نیست: