۱۳۹۵ مهر ۲۴, شنبه

تباین صلح و عدل؟



ارجحیت یا تقدم صلح بر عدالت استنتاجی است که آقای عباس عبدی در مقاله ای با همین عنوان و از خلال طرح صلح منعقده بین دولت کلمبیا با چریک های فارک (نیروهای کمونیست مسلح انقلابی کلمبیا) استحصال کرده اند.
صلحی که به زعم آقای عبدی فرجام لازم از قبال جنگ بی حاصل و ۵۰ ساله بین دو طرف منازعه در کلمبیا می باشد.
گوهر کلام آقای عبدی به استناد بی فرجامی جنگ مزبور که ناشی از عجز هر یک از طرفین در هزیمت طرف مقابل است ناظر بر این پرسش است که: در چنین موقعیتی چگونه می‌توان هم عدالت را اجرا كرد و هم صلح را برقرار نمود؟
عبدی در انتها و با توجه به نتیجه منفی رفراندوم صورت پذیرفته در کلمبیا و اینفوگرافی آرای شهروندان که نشان می دهد اقشار دور از جنگ از موضع عدالت خواهی مخالف صلح مزبور رای داده در حالی که آنها که در کانون مناقشه و عمق نزاع با مصائب جنگ بوده اند صلح را بر جنگ ترجیح داده اند با این پرسش که «آیا از منظر اخلاقی عدالت طلبان که از دور دستی بر آتش دارند حق دارند برای صلح طلبان که در کانون آتش جنگ اند، تصمیم بگیرند؟» نتیجه گرفته اند:
در غیاب صلح، عدالت بیش از پیش قربانی می‌شود ولی در حضور صلح امید است كه حداقل پس از این عدالت كمتر قربانی شود.

برخلاف آقای عبدی و در خلاصه ترین شکل ممکن معتقدم متباین فهم کردن و معرفی کردن عدالت و صلح سالبه به انتفاء موضوع است.
چنین امری قرینه ای است از پرسش پروبلماتیک نمای «علم بهتر است یا ثروت؟»

در واقع به اعتبار هم خانوادگی ثروت با قدرت و به اقتفای فهمی استعلائی از قدرت بمعنای «اقتدار و توانمندی در تحمیل اراده خود به دیگران یا تغییر اراده دیگران به نفع خود» در آن صورت تباین علم با ثروت سالبه به انتفاء موضوع است چرا که علم نیز ذاتاً یک ثروت در عداد دیگر وجوه ثروت است که دارنده اش را بر اساس گزاره «دانائی توانائی است» برخوردار از قدرت و اثرگذاری می کند هم چنان که دارندگان ثروت «از جنس نقدینگی» نیز ذیل توان مندانی تعریف می شوند که به اعتبار پول شان از «توان تحمیل اراده خود» برخوردارند.
در ماجرای عدالت نیز صلح را باید تابع و مشتق و در خدمت عدالت فهم کرد.
قدر مسلم آنکه عدالت تابع انصاف است و نه احساس! لذا نمی توان تحصیل عدالت را محول به رای نزدیکان به آتش جنگ یا دوران از آتش جنگ کرد.
اگر عملی ظالمانه و ناحق و مستوجب مکافات است تحت هر شرایطی ظالمانه و غیر قابل کتمان و مستلزم مجازات است.
این که به استناد عجز در حل مظلمه، ظالمی را از مجازات برهانیم و یا مظلومی را از پاداش محروم نمائیم مرسوم هست اما مسموع نیست.
کمااینکه مشاهده کردید رغم سخنرانی آیت الله خامنه ای در اجلاس چهل و دوم مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک و تاکید مصرح ایشان در پاسخ به «کوبشگران بر طبل صلح» بر این گزاره که «صلح کلمه زیبائی است اما عدالت از آن بالاتر است» اما در عمل دیدیم همان صلحی به مرحوم امام تحمیل شد که محصول بی عدالتی بود در حالی که صلح طلبی امام ناشی از استیصال ایشان از آتش جنگ نبود و با تشبیه قطعنامه به جام زهر بی رغبتی و تلخکامی و تحمیلی بودن آن را بنام خود در تاریخ معنا کرد هم چنان که در کنار امام اصلی ترین مخالفان با صلح تحمیلی آنانی نبودند که از دور دستی بر آتش داشتند و برعکس محزونان آن صلح تحمیلی عدالت طلبانی از عمق و کف جبهه های جنگ بودند که حزن شان از صلح تحمیلی را نمایندگی و عهده داری می کردند.
بدین اعتبار صلح را باید ذیل عدالت فهم کرد.
به عبارت دیگر عدالت آرمانی است که جنگ یا صلح در طول آن محسوب نمی شوند و جملگی ابزاری برای رسیدن به عدالت اند نه آنکه خود هدف باشند.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

جناب سجادی از زحمتی که برای نوشتن این پست کشیدید بسیار ممنونم، نکته ی مهمی بود که امروز از شما آموختم و لازم میدانم قدر دانی ناچیز خود را ابراز کنم، یکی از بهترین مقالاتتان بود، لذت بردم چون برخلاف رویه ی همیشگی شما، عاری از خشم و کینه و طعنه بود، جداً سپاس!

داریوش سجّادی گفت...

لطف تان مزید.

ناشناس گفت...

https://twitter.com/azad_sahar/status/784705375614472192
به نظرم فرصت خوبیهبرا تحلیل // روزنامه شرق