۱۳۹۵ شهریور ۲۷, شنبه

شعور نقد!


ناصیه و آتیه «علی مطهری» با تکرار مکرر شاذیات حق پندارانه توام با رویکرد و ضربآهنگ «عاقل اندر سفیه» نشانی از نیک فرجامی نداشته و خواسته یا ناخواسته ایشان را در جایگاهی قابل و حائز نگرانی قرار داده است.
بر این منوال جدیدترین داعیه ایشان و در امتداد سنت مالوف ایشان شایسته آسیب شناسی است.
مشارالیه اخیراً و در ادامه ابرام شان بر ضرورت بازبینی پرونده تروریست های اعدام شده در ۶۷ فرموده اند:
«برخی معتقد به خطا در جمهوری اسلامی نیستند و یک وجود ملکوتی برای نظام قائلند برخی دیگر معتقد به خطا هستند اما می‌گویند نباید به صورت آشکار گفته شود چون موجب تضعیف نظام است. امثال من می‌گوییم باید خطاها به صورت آشکار گفته شود تا تکرار نشود و نظام اصلاح گردد و به نظر من راه درست همین است ... مشکل دیگر من با این تیپ افراد که توصیه می‌کنند آقای مطهری مانند پدرش رفتار کند این است که اینها شخصیت و افکار شهید مطهری را درست نمی‌شناسند و تصور نادرستی از ایشان دارند. اگر به سیره و رفتار شهید مطهری در چند ماه قبل از پیروزی انقلاب و حدود دو ماه بعد از پیروزی تا شهادت و نوع رابطه ایشان با امام‌ خمینی آگاه بودند این حرف را نمی‌زدند»

فارغ از گمانه زنی یا تلاش بمنظور نیت خوانی بابت اظهارات مزبور، شواهد امر حاکی از نحافت فهم و دانش سیاسی آقای مطهری از لوازم و ضوابط محمول بر مرکوب دنیای سیاست است.
مزید اطلاع آقای مطهری و بمنظور تقریب ذهن ایشان با ماهیت دنیای سیاست باید خدمت ایشان معروض داشت که «طبیبان و امیران» و «طبابت و سیاست» از جهاتی همگنان و هم افزا و هم قبیله اند!
از مختصات همین همگنانی است که حاکمان و حکیمان بمنظور «رازدانی» موظف به «رازداری» اند!
به عبارتی دیگر در طبابت و سیاست «رازداری شرط رازدانی است» و بدین اعتبار همان طور که طبیبان با تاسی به قسم نامه بقراط موظف اند تحت هر شرایطی رازدار «رازهای» بیمار خود باشد یک سیاستمدار نیز تحت هر شرایطی در مقام مهتران جامعه موظف به رازداری از رازهای مُلکداری در مقابل گرازهای در کمین مردم نشسته اند.
جناب آقای مطهری!
تلخ کامانه مزید اطلاع تان معروض می دارد روایت منسوب به امام سجاد (ع) دائر بر آنکه «اگر ابوذر از آنچه‌‌ سلمان می دانست، اطلاع‌ می‌یافت‌، او را می‌كشت» مصداق وضعیت و شرح حال امروز جنابعالی شده!
قدر مسلم اینجانبان دسترسی و وقوفی به دانسته «سلمان» نداریم اما به صرافت حدیث مزبور بخوبی می دانیم وجه تمایز سلمان فارسی با ابوذر غفاری که هر دو صحابی مقرب رسول الله بودند ‌«رازدانی مستظهر به رازداری» حضرت سلمان بود که مقام ایمانی ایشان را ارشد بر حضرت ابوذر قرار داد!
اینک و اکنون و بر همین روال جنابعالی نیز خود خواسته و خود ساخته موجودیت خود را به مصداقی عبرت آموز از «لوعلم‌ ابوذر ما فی‌ قلب‌ سلمان‌ لقتله‌» مُبدل کرده اید.
مزید اطلاع آقای مطهری معروض می دارد که شخصاً و در جشنواره سوم مطبوعات تهیه کننده و پیشنهاد دهنده متن قسم نامه ای برای اصحاب مطبوعات شدم تا بر اساس آن صاحبان این حرفه نیز مانند طبیبان برخوردار از تحلیفی شوند تا از آن طریق پاسداشت شرافت قلم خود بوده و در افتتاحیه آن جشنواره و طی گفتگوئی که با ریاست وقت پارلمان (حجت الاسلام ناطق نوری) حاصل شد پیشنهاد و متن مزبور را به رویت ایشان رساندم و جناب ناطق نیز به مطایبه فرمودند:
حالا خداوکیلی اگر شما مطبوعاتی ها برخوردار قسم نامه هم شوید، به سوگندتان پایبند می مانید!؟
و در پاسخ با همان ملاحت خدمت شان معروض داشتم:
مطمئن باشید به همان اندازه که شما مجلسی ها پایبند قسم نامه تان هستید ما مطبوعاتی ها نیز مُقید به سوگندمان خواهیم ماند! (عکس ضمیمه)
جناب آقای مطهری!
گذشته از شوخی مزید اطلاع تان معروض می دارد جنابعالی به اعتبار خلعت نمایندگی تان در مجلس شورای اسلامی خواسته یا ناخواسته بخشی از بدنه حکومت از مجموعه قوای سه گانه مملکت محسوب می شوید که رسماً و علناً در مراسم تحلیف تان اذعان داشته اید:
«سوگند یاد می کنم تا ... در انجام وظایف وکالت، امانت و تقوی را رعایت نموده و همواره به استقلال و اعتلای کشور و حفظ حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشم و در گفته ‏ها و نوشته ‏ها و اظهارنظرها، استقلال کشور و آزادی مردم و تأمین مصالح آنها را مد نظر قرار دهم» (بخشی از قسم نامه نمایندگان مجلس)
جناب آقای مطهری!
مُلکداری و آداب مُلکداری استوار بر ظوابطی است که بخشی از آن در قسم نامه شمایان آمده است.
سنی از شما گذشته! حداقل توقع آن است چنانچه نمی توانید در اندازه و شان فرزند علامه مطهری ظاهر شوید لااقل احتراز جوئید از سطح جوانانه و معرکه گردانه و نامجویانه و پاسداشت خلعت و کسوت پارلمانتاریستی خود باشید.
عرصه سیاست که استیج کاباره شکوفه نو نیست تا خوشآیند و ناخوشآیند و کف زدن و هورا کشیدن حضار را ملاک هاتفی و خنیاگری خود قرار دهیم.
متاسفانه قدم به قدم در حال پیروی از مسیری هستید که پیش از شما آیت الله منتظری پیمود و فراموش کرده اید فرمایش امروز شما مبنی بر آنکه «پدر من هم توسط همان گروهکی ها شهید شد اما دغدغه من دفاع از جمهوری اسلامی است» دقیقا مشابه اظهارات دیروز آیت الله منتظری است که مانند امروز شما می گفت «پسر من توسط همین گروهکی ها شهید شد اما دغدغه من دفاع از جمهوری اسلامی است» و با ساده اندیشی و معرکه گردانی «بفرمایش امام» همان منافقان را با ساده لوحی خود به آلاف و الوف رساند.
این به معنای غیر قابل دفاع بودن اعدام های ۶۷ نیست و اتفاقاً جراحی ۶۷ یکی از نقاط معتبر نظام در مواجهه با آپاندیس متعفن گروه های تروریستی دهه ۶۰ بود که اینک توالی شان در قامت و کثافت و جنایت وحوش داعش «دلرُبائی و فریبائی» (!) می کند.
جناب آقای مطهری!
عزل آن روز آیت منتظری تاوان فاشگوئی های ساده لوحانه و بی مبالاتی ایشان در حفظ اسرار نظام بود که موجبات سور و سات «رسانه های معاند» و عشق و حال «تفاله های مجاهد» را بنحو احسن فراهم می کرد تا امام را مجبور کند آنگونه به آیت الله عتاب کند که:
« نامه‌ها و سخنرانی‌های منافقین كه به وسیله شما از رسانه‌های گروهی به مردم می‌رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان و خون‌های پاك شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینكه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه كنید، شاید خدا كمكتان كند»

و شوربختانه اینک و امروز می توان همین عتاب را به فرزند شهید مطهری داشت که:
راستی چرا همواره لن ترانی های شما اسباب مسرت و موجبات بهجت و مایه کف زدن رسانه های معاند و زوایه داران با نظام و انقلاب و امام و رهبری است و در میانه شیدائیان تان کمترین ردی از بچه های انقلاب نیست!؟ همانان که به تعبیر «امام» فقر چشیده ها و محرومیت کشیده ها و مستضعفینی اند که تا آخر خط با ما هستند.
جناب آقای مطهری!
راقم مرقومه مرسوله غریبه با لذت کف زدن دیگران برای خود نیست! و می دانم نشستن در کانون اقبال دیگران تا چه اندازه «کیف» دارد هم چنان که می دانم چنان اقبالی در فقدان تهذب تا چه اندازه «فساد» دارد! اما قبل از آن و بیش از آن می دانیم یا باید بدانیم که صالحین، مُقید به این شیدائی ها نیستند و شما نیز قبل از پدر بزرگوارتان و مانند پدر بزرگوارتان به امام پدر بزرگوارتان تاسی کنید که می فرمود:
به خدا قسم اگر همه مردمی که امروز «درود بر خمینی» می گویند روزی دیگر جمع شوند و بگویند «مرگ بر خمینی» ذره‌ای از هدفی که دارم و راهی که پیش گرفتم عقب نشینی نخواهم کرد.
جناب آقای مطهری!
راقم مرقومه مرسوله مقیم ایالات متحده آمریکا است. این یعنی اقامت در کانون مَشنگ ترین نحله های زاویه دار با تمامیت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی و تنها کافی است ارزنی دوات قلم یا اصوات حنجره اش را با اغراض و امیال این «قوم اتینا» هارمونیک نماید تا مانند امروز شما، لاتاری اش برنده و اقبالش فزاینده و در کسری از زمان مبدل به ستاره پر فروغ همان قوم اتینا شده و شب تا صبح و بام تا شام میهمان و کارشناس ارشد جمیع رسانه ها و رادیو و تلویزیون های شان باشد!

همان کاری که بسیاری از همکاران راقم بعد از تشریف فرمائی شان به خارجه مبتلایش شدند و به سرعت در میانه همین مَشنگان «قشنگ» شدند و مطمئن هم باشید اینجانب نیز نه در گفتار و نه در نوشتار از آن همکاران «محتشم الطنطنه» توانی کمتر نداشته اما «متاسفانه» در این «شکوفه نو» بسی بی استعدادم و زکات قلندری را در شمقدری نمی کاوم و بر همین روال و منوال فرزند شهید مطهری را به طریق اولی شایسته چنین فطانت و بایسته چنان ذکاوتی مفروض و محسوب کرده تا بیش از این و غافلانه و بی مبالاتانه موجبات تشفی خاطر نااهلان و نامحرمان را به قیمت تکدر خاطر فرزندان و حاملان انقلاب، فراهم نیآورند!
جناب آقای مطهری!
نقد نظام آن هم توسط عوامل نظام آدابی دارد. اگر شعور نقد را از این منظر بی تبحرید لاجرم بخت خود را در فتور زبان مظنه زنید.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

هر عنصر بی ثباتی دیر یا زود طبیعت خود را عریان خواهد کرد , و علی مطهری مثل دیگر عناصر دو زیستانی چون مهدی بهرمانی [رفسنجانی ], مهدی خزعلی , فائزه بهرمانی [ رفسنجانی ], محمد رضا خاتمی ,نوریزاد , تاجرزاده ها از این قائده مستثنی نیست و آن روز خیلی دیر نیست, باید نعش فلسفه وجودی آنها را دراز کرد و با چاقوی منطق و بصیرت بند از بندش جدا و تعفن آنها را به ملت ایران اعلام , باید او را از زیر نقاب اقازادگی !!! بیرون آورد و نیت حقیقی او را عریان و بدون روتوش رسوایش کرد .

ناشناس گفت...

یکی از رازهای ابرقدرتی آن کشور شیطانی که حضرتعالی در آن بسر میبرید . این است که ، راز عملکرد رهبران و سیاستمدارانشان سر به مهر باقی نماند . یکی را بخاطر داشتن رابطه ناشایست با یک دختر کارآموز که بسیاری از مردم آمریکا آنرایک مسئله خصوصی هم میدانستند ، به محاکمه کشیدند . آن دیگری هم قبل از او در شرایطی که خون از دماغ کسی هم ریخته نشد . مجبوربه استعفا شده و حتی واژه گیت بعد از ماجرای واترگیت به یک اصطلاح سیاسی برای هرگونه افتضاح سیاسی بدل شد . همین راز داریهاست که مردم را از اوایل دهه شست وادار به ریاکاری کرد تا آنچنان که جمیع کارشناسان اقتصادی به آن اذعان میکنند . فساد اقتصادی نهادینه شده . مگر قتل عام هزاران زندانی در کشور بقیته الله اعظم یک مسئله خصوصی است که انتظار دارید به عنوان راز سر به مهر باقی بماند و عاملین آن هم همچنان بر مسند قدرت بنشینند ! مطمئن باشید با آشکار شدن کم و کیف قضایا نه نظام سرنگون و نه از پرستیژ آن کاسته خواهد شد .

داریوش سجّادی گفت...

اعدام های ۶۷ قتل عام هزاران زندانی در کشور نبود! جراحی کشور از لوث وجود تروریست ها و خائنین بود که پیش تر در لینک زیر بدان پرداخته ام
http://sokhand.blogspot.com/2016/08/blog-post_22.html
و همان طور که در متن بالا نیز آورده ام:
این به معنای غیر قابل دفاع بودن اعدام های ۶۷ نیست و اتفاقاً جراحی ۶۷ یکی از نقاط معتبر نظام در مواجهه با آپاندیس متعفن گروه های تروریستی دهه ۶۰ بود که اینک توالی شان در قامت و کثافت و جنایت وحوش داعش «دلرُبائی و فریبائی» (!) می کند.